دنیادنیا، تا این لحظه: 18 سال و 3 ماه و 26 روز سن داره
نیکانیکا، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 5 روز سن داره

دنیا ونیکا گل های زندگی ما

کمربند سبز تکواندو

دنیا جان امروز آزمون کمربند سبز داری خیلی زود فرم های مربوطه را یاد گرفتی استعدادت عالیه متاسفانه باید زودتر آزمون میدادی ولی به خاطر اینکه استاد مردانی باردارن ونمی تونن به کلاس بیان آزمونت عقب افتاد ولی امروز دیگه کمربندنت سبز میشه میدونم که از خوشحالی سر از پا نمیشناسی انشالاه موفق باشی دختر گلم
11 مهر 1394

رفتن به کلاس چهارم

دنیا جان امروز اول مهر است و تو به کلاس چهارم میروی از دیشب همه وسایلت را آماده کرده ای و مثل هر سال از چند شب قبل از مهر شبها زودتر می خوابی که عادت کنی  صبح که از خواب بیدار شدی حابی ذوق داشتی و البته کمی هم استرس .خوشحالیت از دیدن دوستای قدیمی و استرس  از بابت اینکه توی کدوم کلاس وبا چه معلمی واینکه  با دوستات هستی یا نه امروز هم  مثل روز اول مهر سالهای قبل با سرویس نرفتی و خودمون بردیمت امسال  دیگه نیکا متوجه نبود تو توی خونه هست و موقعی که از مدرسه به خونه میای حسابی خوشحال میشه و ذوق میکنه یاد این را مینویسم که همیشه بمونه واسه هر دوتایتون( که روزی که فرداش می خواستی بری مدرسه با نیکا توی اتاق بازی میکردی...
1 مهر 1394

مسافرت به شمال

دخترای گلم قرار برای عروسی مریم (دختر خاله مامان )به تهران بریم وبعد از اونجا چند روزی به شمال بریم مثل همیشه همه با هم هستیم(خاله آسیه _سمیرا _مینا _سیما_مامان توران)خلاصه شکر خدا جمعمون جمه.بازم مثل قبل به ویلای عمو امیر رفتیم خیلی خوش گذشت اولین مسافرت نیکا به شمال بود و البته کسری کوچولو هم امسال اضافه شده بود.با آرمین ومانیا وحسین حسابی بازی کردین هروز توی آب میرفتین و تا میتونستین بازی کردین چند بار هم جنگل رفیتیم خلاصه فکر میکنم حسابی بهتون خوش گذشته باشه اینم عکس های شمال.                          &...
28 مرداد 1394

کمربند زرد تکواندو

دنیا جان امروز که این مطلب را مینویسم آزمون کمربند زرد داری و بسیار خوشحال هستی که خیلی زود فرم ها را یاد گرفتی داری لحظه شماری میکنی که بعد ظهر بشه وبه کلاس بری و فرمهای جدید یاد بگیری دوستای زیادی هم پیدا کردی البته همه از شما جلوترن وکمربند قرمز ومشکی دارن.امیدوارم هرچه زودتر به این مرحله برسی با این همه ذوقی که من از شما میبنم دختر گلم اون روز خیلی دیر نیست.
16 مرداد 1394

راه افتادن نیکا

دختر گلم نیکا امروز روز تولدته. تولدت مبارک گلم    دقیقا همین روز یعنی در یک سالگی راه افتادی از قبل هم راه میرفتی ولی زمن میخوردی ولی امروز بدون اینکه به زمین بخوری راه میروی . تمام وسایل خانه را جمع کرده ام تمام وسایل آشپزخانه از دستت به عذاب است الهی قربونت برم به معنای واقعی شیطون هستی .اینقدر شیطون وبا مزه هستی که همه عاشق کارهای تو هستن .دختر گلم به خاطر اینکه امروز هم من وهم بابا امتحان داریم واست تولد نگرفتیم ولی بعد از امتحانات و موقعی که خاله سمیرا اومد واست تولد میگیرم ...
25 خرداد 1394

نیکا و کسری

امروز سیزده خرداد است .وما تصمیم گرفتیم برای دییدن کسری کوچولوی خاله مینا که تازه به دنیا آمده با خاله سیما وخاله آسیه به تهران برویم .بابا حمید و عمو پردیس به خاطراینکه امتحان داشتن با ما نیومدن  وعمو سعید هم به خاطر امتحانات حسین نیومد.ماهم با اتوبوس راهی شدیم من فکر میکردم که حسابی منو توی اتوبوس اذیت کنی  ولی بسیار آرام وخوب بودی و در طول راه خواب بودی . وقتی رسیدیم عمو امیر دنبال ما آمد وما به خانه رفتیم خاله احترام وبچه هایش هم برای دیدن کسری کوچولو اونجا بودن خیلی خوش گذشت.دختر گلم اینقدر شیرین هستی که این چند روز مهمان شهلا خانم (مادر عمو امیر) بودی و فقط برای خوابیدن بالا می آمدی صبح که از خواب بیدار میشدی پش...
13 خرداد 1394

دنیا وتکواندو

دنیا جان امروز که این مطلب را برایت مینویسم بیست اردیبهشت است من وبابا تصمیم گرفتیم شما را به کلاس تکواندو ببریم خودت هم علاقه بسیاری نشان دادی. بعد از کلی پرس وجو شما را در خانه تکواندو زیر نظر خانم مردانی ثبت نام کردیم .این روزها به خاطر اینکه من وبابا امتحان داریم بعد از اینکه شما را به کلاس بردیم توی پارک نزدیک کلاس می نشینیم ودرس هایمان را می خوانیم . دختر گلم اینقدر ذوق داری که هر وقت از کلاس بر میگردی فرم های که یاد گرفتی را به من وبابا آموزش میدهی امیدوارم موفق باشی دخترم (این هم عکس از دنیا در لباس تکواندو)
20 ارديبهشت 1394